هوش هیجانی چگونه به کمک مدیران پروژه میآید؟
برای بهینهسازی نتایج پروژه، تنها رعایت اصول مدیریت پروژه کافی نیست! شما باید فضایی را ایجاد کنید که در آن مشتریان، اعضای تیم، حامیان مالی و مدیران ارشد بتوانند با شفافیت و صراحت با هم ارتباط برقرار کنند، به طور موثرتری با چالشها برخورد کنند و انتخابهای متعهدانهتری برای اقدامات استراتژیک و تصمیمات خود داشته باشند و این دقیقاً همان چیزی است که در مفهوم «هوش هیجانی» به آن پرداخته میشود. آبراهام مزلو جمله اندیشمندانهای دارد: “اگر تنها ابزاری که در اختیار دارید چکش باشد، با همه چیز مانند یک میخ رفتار خواهید کرد! درک و استفاده از هوش هیجانی موضوعی بسیار مهم برای مدیران پروژه است.
فرض بر این است که به طور متوسط تکنولوژی میتواند هر 6 تا 9 هفته، رویکرد جدیدتری برای رقابت پیش روی شما قرار دهد. با این اوصاف چه چیزی شرکت، تیم پروژه و محصولات و خدمات شما را متمایز میکند؟ قطعاً پاسخ این سؤال فقط تکنولوژی نیست. بلکه همه چیز به توانایی شما در ارائه صحیح پروژه بستگی دارد که به اعضای تیم اجازه میدهد انگیزه داشته باشند، از پتانسیل خود استفاده کنند و از این مسیر لذت ببرند. نیروی کار امروزی نیازهای بسیار متفاوتی در رابطه با تحقق ارزشها دارد. رهبران پروژه باید این تفاوتها را درک کنند و مطمئن باشند که نتیجه آن را خواهند دید.
اما منظور از هوش هیجانی چیست؟
هوش هیجانی (EI) توانایی احساس، درک، مدیریت و بهکارگیری احساسات و هیجانات به عنوان بزرگترین منبع انرژی، انگیزه، ارتباطات و تأثیرگذاری شماست. تفکر منسوخ به ما توصیه میکند تا احساسات را از خودمان دور کنیم؛ اما مسئله اینجاست که بپذیریم یا نه، احساسات همیشه وجود دارند و هیچ چیز بزرگی بدون قدرت احساسات اتفاق نخواهد افتاد. با سرکوب اطلاعاتی که توسط احساسات به شما داده میشود، با دادههای محدود تصمیمگیری خواهید کرد. بهتر است بپذیریم که احساسات خوب یا بد نیستند، بلکه آنها اطلاعاتی هستند که تصمیمگیریهای ما را شکل میدهند. در واقع هوش هیجانی، توانایی مدیریت احساساتتان به صورت خودآگاه است به طوری که هم از نظر حرفهای و هم شخصی، احساسات را جاری ساخته و مدیریت کنید. داشتن هوش هیجانی خوب برای توانمندی در استدلال و رقابتپذیری کاملاً ضروری است. بر اساس مطالعات کنونی، در حال حاضر هوش هیجانی دو برابر بیش از هوش ریاضی، تجربه فنی و تحصیلات برای موفقیت پروژهها اهمیت دارد.
چرا به عنوان مدیر پروژه بهتر است هوش هیجانی را جدی بگیریم؟
- هوش هیجانی به ما کمک میکند تا از احساسات برای بهبود وضعیت تفکری خود استفاده کنیم!
همه ما افرادی را با ضریب هوشی شگفتانگیز میشناسیم که علیرغم توانمندیشان، نمیتوانیم درکشان کنیم. آنها رفتاری تحقیرآمیز با دیگران دارند، عملکرد ضعیفی در کار تیمی نشان میدهند، طعنهآمیز صحبت میکنند، در روابط حالت تدافعی دارند و نمیدانند که چه نمیدانند! همه ما تجربه سخت کار کردن با این افراد را داریم و میدانیم چقدر مدیریت چنین پروژههایی سخت است. هوش هیجانی موهبتی است که نقطه مقابل همه این رفتارها است.
- هوش هیجانی به ما کمک میکند تا بهتر دیگران را متقاعد کرده و بر آنها تأثیر بگذاریم.
هوش هیجانی بالا به شما امکان میدهد تا اصالت خود را کشف و بیان کنید. شناخت، پاسخ دادن و احترام گذاشتن به خود باعث میشود دیگران هم شما را بهتر بشناسند، پاسخهای درستتری به شما دهند و به شما احترام بگذارند. در چنین وضعیتی شما بهتر با سبکهای متقاعدسازی افراد آشنا میشوید، بهتر بر آنها تأثیر میگذارید و با عینک آنها به پروژه و دستاوردهایش نگاه میکنید.
- هوش هیجانی به ما کمک میکند تا موانع کاری را کاهش دهیم.
کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند اعتماد را افزایش میدهند و از پتانسیل دیگران برای ایجاد استراتژیهای موفقیتآمیز کاری استفاده میکنند. امروز این مهارت با کوچینگ یا مربیگری هم شناخته میشود.
- هوش هیجانی به شما کمک میکند تا به سرعت تغییرات، مشکلات و تضادها را به فرصت تبدیل کنید.
- به تیم خود در موفقیت پروژه کمک کنید.
90 درصد عوامل کلیدی موفقیت برای اجرای موفقیتآمیز پروژهها مستقیماً با هوش هیجانی مرتبط هستند. بسیاری از شما معمولاً به چهار معیار از پنج معیار موفقیت در پروژهها توجه میکنید:
- به موقع بودن
- توجه به بودجه تخصیص داده شده
- کیفیت بالای تحویل و
- مشتری راضی
اما به چه قیمتی؟ دوازده ساعت در روز کار میکنیم، استرس میکشیم، دقیقه نودی کار را میرسانیم، روابط آسیبدیده خواهیم داشت و در نهایت به معیار پنجم برای موفقیت پروژهها نخواهیم رسید که آن هم شرایط روانی شما در حین تکمیل پروژه است. هوش هیجانی به شما کمک میکند تا فراتر از ابزارها و تکنیکهای استاندارد بروید تا با رضایت بیشتری به موفقیت دست یابید. امروزه کارکنان بیشتر به دنبال همسویی ارزشهای شخصی خود با کار هستند. آنها دیگر ازخودگذشتگی نخواهند کرد. آنها خواستار یافتن معنای بیشتری در محل کار هستند و هوش هیجانی در این مسیر همراه شماست.
ابعاد هوش هیجانی را میشناسید؟
ابعاد اصلی هوش هیجانی پنج حیطه مشخص را شامل میشود که عبارتاند از: خودآگاهی، خود مدیریتی، انگیزش، مدیریت بین فردی و رهبری.
- خودآگاهی
خودآگاهی پایین یک ضعف جدی است. شما نمیتوانید بدون آگاهی از وضعیت فعلی خود، تغییری ایجاد کنید. همراه با آگاهی، مسئولیتپذیری میآید. خودآگاهی توانایی درک، شناسایی و فهم احساسات در خودمان است. در گذشته بسیاری از ما شرطی شده بودیم که احساسات را از خود دور کنیم؛ بنابراین، وقتی احساسی را درک میکردیم، تعمداً سعی میکردیم تا آن را سرکوب کنیم. اما چه اتفاقی در این میان میافتد؟ آن احساس از بین نمیرود! در نهایت باید با آن کنار بیایید، بنابراین بهتر است در لحظه فعلی آن را بشناسید و به آن بپردازید. کسانی که خودآگاهی بالایی دارند با صفاتی همچون اعتمادبهنفس، اصالت، گشودگی در برابر بازخورد، انتقادپذیری و مواردی ازایندست شناسایی میشوند.
- خود مدیریتی
اکنون که احساسات خود را میشناسید و درک میکنید (خودآگاهی)، وقت آن است تا به ابزارهایی توجه کنید که به شما کمک میکند تا احساسات خود را بهتر مدیریت کرده و بر خود مسلط باشید. خود مدیریتی عبارت است از: کنترل و هدایت واکنشهای هیجانی و احساسات در برابر افراد و در موقعیتهای مختلف که از این طریق قادر به واکنش مثبت و مؤثر بود. خود مدیریتی به معنای پذیرش نقاط ضعف و مدیریت پیوسته و دائم گرایشهاست در واقع خود مدیریتی توانایی بالاتر از مقاومت در برابر رفتار مشکلزا است خود مدیریتی وابسته به خودآگاهی شماست و رفتارها را به طور مثبت رهبری کردن است.
- خودانگیختگی (انگیزه دادن به خود)
هوش هیجانی فقط به معنی مدیریت احساساتتان نیست بلکه این مفهوم در مورد توانایی ایجاد احساسات در صورت نیاز برای تعهد و پیگیری پروژه نیز است. خودانگیختگی توانایی متمرکز کردن قدرت احساسات خود بر یک هدف مشخص است. وقتی تیمی در یک پروژه هدف داشته باشند، دارای آرامش، اشتیاق، قدرت و چشمانداز هستند و احتمالاً از تمام پتانسیل خود استفاده میکنند. تیمهای پروژهای که فاقد انگیزه هستند، اغلب: شک میکنند، دلسرد میشوند، به راحتی حواسشان پرت میشود، ممکن است احساس شکست کنند بهطوریکه حتی تلاش نمیکنند، آنچه واقعاً مهم است را به تأخیر میاندازند و حالت تدافعی میگیرند.
سه مؤلفه اول مدل هوش هیجانی بر قدرت و پتانسیل درونی شما متمرکز است. شما باید منحصربهفرد بودن خود را بشناسید و برای آن ارزش قائل شوید، بدانید چگونه از ارتباط ذهن، بدن و قلب برای خواندن سیگنالها استفاده کنید، پاسخهای خود را مدیریت کنید تا رفتارها و نیات شما با استراتژیتان همسو باشند و مواردی ازایندست. همه اینها خوب است اما کافی نیست! شما باید بتوانید با دنیا- کل محیط پروژه خود – کنار بیایید؛ بنابراین دو مؤلفه بعدی هوش هیجانی به محیط پروژه میپردازند.
- مدیریت بین فردی
موفقیت پروژه به توانایی تیم برای همافزایی و اجتناب از پیامدهای منفی «تفکر گروهی» بستگی دارد. مدیریت بین فردی توانایی شناخت و پاسخ مناسب به احساسات دیگران است. اگر بتوانید با مردم ارتباط برقرار کنید، انسانیت آنها را تصدیق کنید، آنها آشکارا پاسخ خواهند داد و به شما اعتماد خواهند کرد و با تعلقخاطر همراهتان خواهند بود.
- رهبری:
یک مدیر پروژه با هوش هیجانی تیم را الهام میبخشد، هدایت میکند، به چالش میکشد و از آنها حمایت میکند. رفتارهای مدیر پروژه بیش از هر عامل دیگری بر محیط پروژه تأثیر میگذارد. 52 تا 70 درصد از آنچه که در محیط کار “احساس” میکنیم کاملاً مبتنی بر رفتار مدیر است. همه ما تجربه حضور در سازمانها یا پروژههایی را داریم که از صمیم قلب برای رهبر پروژه هر کاری انجام دادهایم، زیرا او را فردی دلسوز، مشتاق، مورد اعتماد و حرفهای میدانستیم. هوش هیجانی به شما کمک میکند تا به مدیران بهتری برای راهبری پروژهها تبدیل شوید.
سخن نهایی
مدیران پروژهای که واقعاً استعدادها، ارزشها و پتانسیل خود و افراد تیم را درک میکنند، میدانند چگونه احساسات خود و دیگران را مدیریت کنند و میتوانند با اعضای تیم ارتباط بهتری برقرار کنند. در چنین پروژههایی مهارتها، ابزارها و فعالیتهای پروژه همسو هستند و به طور مسالمتآمیز و هدفمند به یک نتیجه مطلوب و مورد توافق هدایت میشوند. هر عضوی از پروژه احساس خودمختاری دارد، هوشمندانه عمل میکند، مشتاقانه انگیزه دارد، میتواند با دیگران برای رسیدن به موفقیت ارتباط برقرار کند و احساس رضایت میکند. اشتیاق، تعهد و گشودگی از صفات بارز چنین پروژههایی است.